در بیشتر سازمانها و شرکت ها اختیار تصمیم گیری در مورد مهمترین و استراتژیک ترین مسائل در دست شخص و یا اشخاصی است که بیشترین حقوق را میگیرند (مدیران رده بالا). اما تکیه کردن روی قضاوت یک یا چند نفر به احتمال زیاد به جای خوبی ختم نخواهد شد. افرادی که بیشترین حقوق را میگیرند در اغلب مواقع به دلیل داشتن تعصبات ذاتی، کمبود اطلاعات و مسائل دیگر در تصمیم گیری اشتباه میکنند. برای جلوگیری از این اشتباهات سازمانها باید بقیه افراد را نیز در تصمیم گیریهای مهم دخیل کنند. رای گیری از همه افراد شرکت میتواند تجربه، دانش و دیدگاههای آنها را نیز در تصمیم گیریها دخیل کند. با این کار احتمال اتخاذ یک تصمیم بهتر و موفقیت آن بیشتر میشود. رای اکثریت نه تنها قدرت مدیران و رهبران را به چالش نمیکشد بلکه باعث میشود آنها برای رسیدن به یک استراتژی موفق با دیگران همکاری بیشتری داشته باشند.
این راهکار در خانوادهها نیز میتواند تاثیر مهمی در موفقیت آن داشته باشد. در اصل این روش ابتدا باید در خانوادهها اجرا شود تا اعضای خانواده نحوه اجرای آن را یاد بگیرند و بتوانند در جامعه و محیط کار از آن استفاده کنند. اغلب مواقع در خانوادهها نیز مانند شرکتها کسی که بیشترین قدرت را دارد (معمولا پدر خانواده) در مورد مسائل مهم تصمیم گیری میکند و حتی مادر خانواده قدرت چندانی برای تاثیر گذاری روی تصمیمات او ندارد. این روش عواقبی دارد که میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
-
همانطور که در ابتدا اشاره شد احتمال شکست تصمیمات اتخاذ شده بالا میرود.
-
در صورت شکست همه مسئولیت آن را باید فرد تصمیم گیرنده به عهده بگیرد و حتی شماتت بقیه اعضا را نیز به جان بخرد. در صورتی که اگر تصمیمات گروهی گرفته شوند، همه کسانی که در تصمیم گیری دخیل بودند مسئولیت آن را به عهده گرفته و برای بهبود شرایط تلاش خواهند کرد.
-
اما مهمترین تاثیر منفی شرکت ندادن اعضای خانواده در تصمیمگیری ها این است که فرزندان خانواده اصل مهم مشارکت کردن و مشارکت دادن را یاد نمیگیرند. اگر در خانوادهای پدرسالاری حاکم باشد فرزندان پسر نیز به احتمال زیاد همین شیوه را در زندگی خود در پیش خواهند گرفت و فرزندان دختر نیز تمایلی به مشارکت در تصمیم گیری ها و حتی مشارکت در رویدادهای اجتماعی نخواهند داشت.
برای داشتن جامعهای سالم و کارآمد باید خانوادههای سالم و کارآمد داشته باشیم.
نظرات