یک روانشناس علاوه بر اینکه باید تحصیل کرده و با تجربه باشد، باید نسبت به بیمار خود صادق، صریح، مشتاق، کنجکاو، صمیمی، مهربان، بی طرف و بدون قضاوت، فهمیده و با احساس باشد. در واقعیت یک شخص نیز میتواند یاد بگیرد تا نسبت به خودش همه این صفتها را داشته باشد. افراد میتوانند از قدرت شخصی خودشان استفاده کرده و به رشد و تکامل خودشان کمک کنند. در حقیقت دوست و متحد خودشان باشند.
در این راستا شناخت دشمنی که در درون انسان وجود دارد بسیار مهم است. این دشمن همان افکار و نگرشهای منفی است که نقش بسیار مخربی در زندگی شما بازی میکنند. هدف اکثر این صداهای درونی خود شخص هستند اما ممکن است دیگران نیز باشند، مخصوصا دوست و یا شریک زندگی شخص. در هر دو صورت تاثیر مخربی روی یک شخص میگذارند.
نکته حیاتی این است که از چیزی که در مورد خودتان و دیگران به خودتان میگویید آگاه شوید. باید افکار منفی را که به زندگی شما مسلط شدهاند و منجر به محدود شدن و تضعیف روحیه شما میشوند شناسایی کنید. بعضی از آنها را میتوان به راحتی تشخیص داد، اما بعضی دیگر ناخودآگاه بوده و به راحتی تشخیص داده نمیشوند. نوع اول بسیار واضح است، مانند زمانی که به خاطر اشتباهات، خودتان را شماتت میکنید، اما نوع دوم را باید از طریق استدلال استقرایی تشخیص داد. این فرایند شامل شناخت بخشهایی از زندگی شما است که باعث می شوند شما احساس بدبختی کرده و چیزهایی که صدای درونیتان به شما میگویند را باور کنید.
شما نه تنها باید صدای مخروب درونی خود را بشناسید، بلکه باید آن را مستقیما به چالش کشید و رفتارهایی که بر اساس فرایندهای فکری مخرب شکل گرفتهاند را با رفتارهای سازنده و موثر جایگزین کنید. مورد بسیار مهمی که وجود دارد این است که باید بدانیم علیرغم اینکه ممکن است بخشهایی از صدای درونی شما واقعیت داشته باشند، اما جنبه خصمانه و تنبیهی صدای درون باز هم قابل قبول نیست. به طور حتم با حمله کردن به خودتان چیزی به دست نخواهید آورد، و در حقیقت باعث شکست اصلاح رفتار شما شده و احتمال تغییر نکردن را بالا میبرد. بهترین روش این است که کاملا بیطرفانه ویژگیهای منفی را تشخیص داده و روی تغییر آنها کار کنید. برای این منظور، شما خودتان را تحلیل کرده و دلیل رفتارهای منفی خود را شناسایی میکنید. در روابط شخصی میتوانید یک قدم جلوتر رفته و در صورتی که رفتا شما آسیبی به طرف مقابل زده باشد، از او عذرخواهی میکنید.
دشمن درونی را میتوان به عنوان یک شخصیت منفی در نظر گرفت. این هویت منفی محصول جانبی چند چیز است: ۱- برچسبهای منفی است که در بچگی به شما زده شده است. ۲- دیدگاههای منفی که در اثر بدرفتاریهایی که با شما شده است، نسبت به خود پیدا کردهاید. ۳- استراتژیهای دفاعی که برای مقابله با دردهای روانی شکل دادهاید و در نهایت باعث تخریب شما شدهاند. شما حرفهای این شخصیت منفی را که در این شرایط شکل گرفته است را به اشتباه درست فرض کرده و به آنها عمل میکنید. آگاه شدن نسبت تصور غلطی که به خودتان دارید به شما اجازه میدهد این شخصیت منفی را به چالش کشده و آن را تغییر داده و تبدیل به خود واقعیتان شوید. در اینصورت پتانسیلهای جدیدی در شما ایجاد میشود تا بتوانید زندگی بهتری داشته باشید.
مرد بالغی که همه او را یک آدم خجالتی میدانستند، رفتارهای بچهگانهای را که نسبت به این تصور وجود داشت کنار زد تا بتواند زندگی بهتری داشته باشد. و تا جایی پیش رفت که شخصیت منفی خود را زیر سوال برد. او در جلسات مشاوره متوجه اشتباه بودن این تصور، منبع آن و میزان آسیب آن شد و از آن به بعد احساس کاملا متفاوتی نسبت به خودش داشت.
واقعیت این است که تغییر دادن شخصیت منفی سخت و اضطراب آور است. به دلیل اینکه از بین بردن تصویرهای قدیمی و پذیرش شخصیت مثبتتر ممکن است روابط خانوادگی را تهدید کند، در برابر انجام آن مقاومت زیادی بوجود میآید. اینکار ارتباط فانتزی را که به عنوان یک کودک، ایمنی و امنیت را به شما ارائه میداد، از بین میبرد. این دلیل اصلی مقاومت در مشاوره است.
با اینحال با شجاعت، داشتن بینش و ممارست امکان پیشرفت وجود دارد. علاوه بر این دوستان نیز میتوانند در این راه به شما کمک کرده و از شما حمایت کنند. هر زمان لازم شد میتوانید از یک روانشناس مشاوره بگیرید تا جهت و مسیر خود را درست انتخاب کنید. اتخاذ یک دیدگاه درمانی سالم میتواند به شما کمک کند تا نزدیکترین دوست خودتان باشید.
منبع
https://www.psychologytoday.com/blog/the-human-experience/201702/how-befriend-yourself
نظرات