سم (Sam) و جیک (Jake) همکار بودند. آنها بهترین دوست هم نیز بودند. جیک میدانست که یکی از اهداف شغلی سم این است که بعد از بازنشسته شدن مدیر دپارتمان، جای او را بگیرد. جیک به بخش دیگری از شرکت علاقه مند بود. بنابراین زمانی که مدیر دپارتمان بازنشسته شد و جا برای مدیر بعدی باز شد، سم تصور میکرد که بهترین دوست او از او حمایت خواهد کرد. در عوض جیک به سم گفت “هی رفیق، برای پست مدیریت رقیب پیدا کردهای. من.”
سم غافلگیر شد. “او بهترین دوست من است. او میداند که من مدتها است که برای گرفتن این پست تلاش میکنم. او هیچوقت علاقهای به این پست از خود نشان داد. جریان چیست؟”
چون آنها برای مدت طولانی دوستان نزدیکی بودند، سم توانست احساس خود را با جیک در میان بگذارد. اما جوابی که دوستش داد او را بیشتر ناراحت کرد. جیک گفت: “دوستها باید بتوانند با هم رقابت کنند و اگر کسی نتواند با این قضیه کنار بیاید مشکل خود او است.”
در ظاهر حرف جیک منطقی به نظر میرسد. در واقعیت نیز رقابت بخشی از دوستیهای مردان را تشکیل میدهد. هر چند که در رابطه دوستی بین زنها این موضوع آنقدرها هم ساده نیست. برای مثال ورزشکاران مرد اغلب دوستی خوبی با بهترین رقیب خود دارند، در حالی که ورزشکاران زن به راحتی با این موضوع کنار نمیآیند. ربکا جانسون (Rebecca Johnson) نویسنده مجله وگ (Vogue) اینطور میگوید: “راجر فدرر ممکن است بعد از مسابقه با استفان واورینکا شام بخورد، اما در بین زنان معمولا رابطه سرد است.”
سم احساس نکرد که جیک با او رقابت میکرد، از نظر او رفتار جیک خیانت به او بود: “اگر او واقعا دوست خوبی بود، از قبل با من در مورد آن صحبت میکرد. یا اصلا برای به دست آوردن آن پست تلاش نمیکرد.”
در نهایت سم پست مدیریتی را به دست آورد اما دوستی او با جیک تمام شد. “من دیگر نمیتوانم به او اعتماد کنم. او از من حمایت نکرد. در عمل او تلاش کرد به من آسیب بزند.”
همه ما میدانیم که بعضی از دختران در سنین نوجوانی بد جنس میشوند و از قصد سعی میکنند دوستان نزدیک خود را ناراحت کنند تا کمی تفریح کنند. و میدانیم که بعضی از آدمها نیز قلدر تشریف دارند. اما زمانی که یک دوست بالغ شما را ناراحت میکند چه کار میکنید؟
-
قبل از هر چیز مطمئن شوید که برداشت درستی از موقعیت پیش آمده دارید.سلستینا چا (Celestina Chua) در وبلاگ شخصی خود میگوید:
گاهی اوقات ما درک درستی از موقعیت پیش آمده نداریم. ممکن است بر اساس باورهای ذهنی خود برداشت اشتباهی داشته باشیم. برای مثال مدتی قبل یکی از دوستان من فکر کرد چون من به قولی که به او داده بودم عمل نکردم، به او خیانت کردم. با این حال تا جایی که من به خاطر داشتم قولی به او نداده بودم. این اختلاف برداشت منجر به سوء تفاهم شده بود. بعد از چند بار صحبت کردن و تلاش برای بازسازی رابطه دوستی، در نهایت خصومت به وجود آمده را کنار گذاشته و شکاف به وجود آمده را از بین بردیم.
-
سعی کنید با دوست خود در مورد مشکل پیش آمده صحبت کنید. دیهی است که این مورد با مورد اول در ارتباط است، به این دلیل که تا زمانی که با دوست خود صحبت نکنید از درست بودن برداشت خود مطمئن نخواهید بود. در بسیاری از موارد صحبت کردن میتواند به حل شدن قضیه بیانجامد. اما در بعضی موارد، مانند اتفاقی که بین سم و جیک افتاد، شما به دنبال حل کردن موضوع نیستید.
-
با شخص دیگری که به او اعتماد دارید صحبت کنید.اگر به هر دلیلی موفق نشدید با دوست خود صحبت کنید، با کسی که نظر او برای شما ارزشمند است صحبت کنید. اما شایعه سازی نکنید. شاید در آن لحظه شوراندن یک دوست بر علیه کسی که به شما ضربه زده است احساس خوبی به شما بدهد اما در نهایت موقعیت را بدتر خواهد کرد. مشورت کردن با کسی که در ماجرا دخیل نبوده و بی طرف است غیبت به حساب نمیآید.
-
به دنبال راههایی برای حل مناقشه باشید. بعضی اوقات برای حل مناقشه فقط باید صبر کنید تا آرام شوید. دنیل گلمن (Daniel Goleman) نویسندهای است که در مورد هوش عاطفی کتابهای زیادی نوشته است. او میگوید تنها چیزی که ما برای مدیریت مناقشه نیاز داریم این است که زمان سپری شود و ما آرام شویم. یک دلیل علمی برای آن وجود دارد: نورون های ما با سرعت زیاد در جهتی حرکت میکنند که شخص مقابل و شاید خودمان را قانع کنند که حق با ما است. مواد شیمیایی که این نورونها را تحریک میکنند به زمان نیاز دارند تا دیگر ترشح نشوند و بعد از آن ما بتوانیم به یک مصالحه دست پیدا کنیم یا به درک متقابل برسیم. استراحت کردن، فعالیت بدنی یا حتی یک خواب خوب شبانه به بدن و ذهن شما فرصت میدهد تا خود را بازسازی کند و همان بحث را دوباره تکرار نکرده و به بن بست نخورید.
-
بدانید چه زمانی نباید صحبت کنید. این مورد ممکن است از دید روانشناسی عجیب به نظر بیاید، اما گاهی صحبت نکردن در مورد مشکل بهترین کاری است که میتوانید برای رابطه دوستی خود انجام دهید. به نظر من بسیاری از داستانهای راز آلود و محبوب، بینش روانشناسی خوبی در خود دارند. یک مثال خوب شخصیت کینزی میلهون (Kinsey Millhone) در داستانی است که سو گرافتن (Sue Grafton) نوشته است. او بعد از مشاجرهای که با دوست نزدیک خود داشت میگوید:
اگر همه چیز را بیان کرده و همه نکات ظریف و دقیقی که در یک مناقشه وجود دارد را تجزیه و تحلیل کنیم باعث میشود بحث ادامه پیدا کند. بهتر است یک آتش بس موقت اعلام کنیم و بعدا در مورد آن صحبت کنیم. اغلب مواقع با اینکار هر دو طرف دعوا تصمیم میگیرند که مشکل پیش آمده ارزش از دست دادن رابطه دوستی را ندارد.
-
بدانید چه زمانی باید جلوی ضرر را بگیرید. همانطور که کنی راجرز (Kenny Rogers) در “قمار باز” میگوید، “شما مجبورید بدانید چه زمانی باید از آن بگذرید.” گاهی به معنی این است که از یک مجادله دست بکشید و گاهی به این معنی است که از کل رابطه دوستی دست بردارید. این تصمیم آسانی نیست و حتما باید زمانی گرفته شود که نورونهای شما آرام است و مواد شیمیایی ترشح نمیشود. در اوج یک مجادله رابطه دوستی را تمام نکنید. بگذارید زمان سپری شده و آرام شوید. بعد از آرام شدن اگر به این نتیجه رسیدید که امکان حل مشکل وجود ندارد و همچنین نمیتوانید اتفاق رخ داده را نادیده بگیرید، آنگاه …
-
نادیده بگیرید. چه دعوا را ببرید یا ببازید، تصمیم بگیرید در رابطه بمانید یا آن را ترک کنید، راهی پیدا کنید تا از آسیبی که دیدهاید چشم پوشی کرده و دست از ناراحتی و عصبانیت بردارید. اینکار زمان بر است، اما در بعضی مواقع باید آگاهانه موضوع را نادیده بگیریم و از آن عبور کنیم. گیر کردن در مجادله و رنج کشیدن کمکی به رابطه دوستی شما نمیکند. بهترین کاری که بعد از اتمام یک بحث میتوانید انجام دهید این است که بفهمید چه چیزی میتوانید از آن یاد بگیرید، تا در دفعات بعدی از آن استفاده کنید. چون به طور حتم دفعه بعدی نیز وجود خواهد داشت.
-
همه دوستان در طرف شما نیستند. گاهی اوقات افرادی که فکر میکنیم طرف ما هستند، به دلایلی که ممکن است هیچ وقت متوجه نشویم مشخص میشود که طرف ما نیستند. اگر این اتفاق رخ داد، به دنبال انتقام نباشید و از رنج کشیدن و ناراحتی جلوگیری کنید. دوستان دیگر میتوانند در این زمینه به شما کمک کنند.
چگونه ادامه دهیم
بیشتر دوستان قصد ناراحت کردن ما را ندارند. وقتی یکی از دوستان ما را میرنجاند، معمولا تصادفی است و کسی که باعث آن شده پشیمان است. حتی اگر نتواند موضوع را مطرح کرده و عذر خواهی کند.
بعد از مدتی سم در جشن تولد یکی از دوستان مشترکشان با جیک روبرو شد. سم میگوید: “در ابتدا به من نگاه نمیکرد. اما در اواسط میهمانی پیش من آمد و گفت: در مورد اتفاقی که افتاد عذر خواهی میکنم. کاش یک شانس دیگر داشتم. اگر میتوانستم به عقب برگردم هیچکدام از آن کارها را نمیکردم. وقتی متوجه شدم تو واقعا ناراحت شدهای، نمیدانستم چه کار باید بکنم. من حاضر جوابی کردم چون نمیدانستم چطور باید به تو بگویم که فکر همه عواقب کار را نکرده بودم.”
دغدغه اول سم این بود که چرا اینقدر زمان برده است تا جیک به اشتباه خود پی ببرد. “من قصد داشتم از پیش او بروم و دیگر هرگز با صحبت نکنم.” در عوض سم میگوید: “ممنونم جیک. میدانم چقدر سخت بوده است که این حرفها را با من در میان بگذاری. کاش این حرفها را زودتر زده بودی.”
جیک با سر تایید کرد و دوباره عذر خواهی کرد. سم متوجه شد که دیگر از دست جیک عصبانی نیست. او میگوید :”فکر میکنم واقعا آن را پشت سر گذاشتهام.” بعد از آن احساس بهتری نسبت به جیک داشت. مطمئن نبود آیا دوباره باهم دوست خواهند بود یا نه. احتمال آن وجود داشت.
آیا شما نیز این تجربه را داشتهاید؟ وقتی یکی از دوستان شما را ناراحت کرد چه کار کردید؟ آیا کارساز بود؟ اگر اکنون با چنین موقعیتی مواجه شوید چه کار متفاوتی انجام خواهید داد؟
منبع
https://www.psychologytoday.com/blog/the-couch/201606/8-ways-respond-when-friend-hurts-you
نظرات