جیم (Jim) در رویای نوشتن یک کتاب است، جنت (Janet) دوست دارد ادامه تحصل دهد، کارول (Carol) از کار خود متنفر است و راب (Rob) میخواهد ۲۰ کیلو وزن کم کند. اما هیچکدام قدمی بر نمیدارند. آنها میتوانند دلایلی برای شما بیاورند که چرا کاری انجام نمیدهند. “من وقت ندارم”، “من پول کافی ندارم، از عهدم آن بر نمیآیم،” “شوهر من عصبانی خواهد شد،” “من مسئولیتهای زیادی به دوش دارم” و هزاران دلیل دیگر. آنها ممکن است بگویند که میخواهند تغییر کنند اما بلافاصله زبان به توجیح باز میکنند.
جیمز پروشاسکا روانشناسی است که مطالعات زیادی روی مراحل ایجاد تغییر انجام داده است. او میگوید این افراد هنوز آماده تغییر نیستند. آنها در مرحله “پیش تفکر(precontemplation)” قرار دارند. برخی از این آدمها مشکل خود را انکار کرده و یا آن را کم اهمیت میدانند و یا دیگران را بابت آن سرزنش میکنند. بقیه آنها نیز نمیخواهند خودشان تغییر کنند، بلکه میخواهند آدمهای اطراف خود را تغییر دهند. راب واقعا دوست ندارد وزن کم کند. او فقط میخواهد همسرش دست از غر زدن بردارد.
بسیاری از آدمها نیروی خود را صرف مسائل خارجی کرده و کارآیی خود را از دست میدهند: صرف افراد دیگر، صرف الویتها و مسائل دیگر، صرف مسابقه با زمان برای رسیدن به خواستهها و مسائل دیگر. کسانی هم که دیگران و یا شرایط بیرونی را مقصر میدانند، در شرایطی زندگی میکنند که روانشاسان به آن “مکان خارجی کنترل” مینامند. این دسته از افراد اعتقاد دارند که اتفاقاتی که در زندگی آنها رخ میدهد بوسیله عوامل خارجی کنترل میشوند. این اعتقاد میتواند به وضعیتی منتهی شود که “از کار افتادگی عالمانه” نام دارد. وضعیتی که انسان یاد میگیرد که کاری از دست او برنمیآید. چون باور دارند هر کاری انجام دهند تغییری در اوضاع به وجود نمیآورد بنابراین اشتیاق و علاقه خود را از دست میدهند. پس چرا به خودشان زحمت دهند؟
کسانی که نیروی خود را از دست میدهند، آنقدر روی مشکلات خود تمرکز میکنند که دیگر قادر نیستند راه حلی برای آنها پیدا کنند. در نتیجه دچار ترس میشوند. بدون شک ایجاد تغییر ترس آور است. وضعیت فعلی هر چقدر هم بغرنج باشد، حداقل برای انسان شناخته شده است. تغییر ما را از یک شرایط شناخته شده به دنیای بزرگی از ناشناخته ها میبرد.
من در کلاسها آموزشی به دیگران کمک میکنم تا مراحل تغییر را با موفقیت پشت سر بگذارند. برای این کار سوالات تعیین کننده و مهمی از آنها میپرسم و به آنها کمک میکنم آگاهی و دانش خود را بالا برده و در نتیجه برای مشکلات راه حل پیدا کنند. وقتی میگویند “من نمیتوانم این کار را انجام دهم چون …” از آنها میپرسم “چه کاری میتوانید انجام دهید؟” و اگر تغییری که به دنبال آن هستند از نظرشان بسیار بزرگ، ترس آور و تهدید آمیز باشد، از آنها میخواهم به قدم بسیار کوچکی فکر کنند که از عهده انجام آن برمیآیند.
کارول از کار خود متنفر است اما میترسد آن را رها کند. دلیل این ترس این است که او نمیداند چه چیزی در بیرون از آن کار در انتظار اوست. او در دوراهی “یا این کار یا بیکاری” گیر کرده است. او فکر میکند یا باید کاری که از آن متنفر است را انجام دهد یا اینکه کار دیگری نمیتواند انجام دهد و باید بیکار بماند. وقتی او به سوال “چه کاری میتوانید انجام دهید؟” پاسخ میدهد، متوجه میشود که میتواند در اینترنت جستجو کند، در لینکداین عضو شود، با کسانی که هم رشته او هستند رابطه برقرار کند و در نیازمندیها به دنبال کار باشد. و تمام اینها را میتواند بدون بیرون آمدن از کار فعلی انجام دهد. برای اولین قدم کارول یک حساب کاربری در لینکداین ایجاد کرد.
نکته کلیدی این است که تمام احتمالات را بررسی کنید، از مشکلات فراتر رفته و روی اهداف خود تمرکز کنید، سپس مسیری طراحی کنید که قدم به قدم شما را به اهداف تعیین شده نزدیک کند. و همانطور که من و همکارم دیو فلدمن (Dave Feldman) با مطالعه روی اهداف متوجه شدیم، بسیار مهم است که نقشه جایگزین داشته باشید. اگر یکی از مراحل کارساز نبود، به جای آن قدم دیگری بردارید تا بتوانید به پیشرفت ادامه دهید.
منبع
نظرات