موفقیت

می‌خواهید موفق شوید؟ پس تلاش نکنید همیشه خوشحال باشید.

2

می‌خواهید موفق شوید؟ پس تلاش نکنید همیشه خوشحال باشید.

در کتاب “رهبران واقعی تقلید نمی کنند” استیو توباک (Steve Tobak) توضیح می‌دهد که چگونه کارآفرینان می توانند یک شرکت را تاسیس کرده و در بازارهای جهانی که به شدت رقابتی هستند ، اداره کنند و به موفقیت برسانند. او به شما بینش منحصر به فردی از دیدگاه یک کارآفرین ارائه می‌دهد تا به شما کمک کند تصمیمات مدیریتی و تجاری یهتری بگیرید. در ادامه توباک در گزیده‌ ویرایش شده‌ای از کتاب خود توضیح می‌دهد که چرا بهتر است با مشکلات خود روبرو شوید تا اینکه با لبخندی بر لب آنها را نادیده بگیرید.

اگر به تمام تبلیغات معروف باور داشته باشید، هوش هیجانی همه چیز را بهتر می‌کند، از کارآیی رهبران و نتایج کسب و کارها گرفته تا استرس کار و خوشحالی شخصی. اما بیشتر آنها مشتی مزخرفات شبه علمی هستند که بسیاری از آنها ثابت نشده‌اند.

همانطور که پرفسور آدام گرنت (Adam Grant) از مدرسه تجارت وارتون (WhartonSchool of Business) وابسته به دانشگاه پنسیلوانیا در مقاله‌ای که در سال ۲۰۱۴ در مجله آتلانتیک (Atlantic) چاپ شد می‌گوید، مطالعات منتشر شده بسیاری نشان داده‌اند که هیچ ارتباط قابل توجهی بین هوش هیجانی و بازدهی در بسیاری از وظایف شغلی وجود ندارد. پایه و اساس تنها معیاری که این تبلیغات روی آن تکیه می‌کنند – یعنی هوش عاطفی (EQ) – گفته‌ها و خودآزمایی افراد است که نه قابل مشاهده است و نه علمی. این موضوع به شدت ناقص است و نمی‌تواند بازدهی مدیریتی و موفقیت کسب و کارها را پیش بینی کند.

علاوه بر این، یک مدل یا یک دسته خصوصیات وجود ندارد که در مورد همه مدیران و رهبران کسب و کارها صدق کند. حتی اگر خواندن یک کتاب، رفتن به یک سمینار یا گرفتن مشاوره باعث بالا رفتن خودآگاهی شما بشود، لزوما منجر به تغییرات رفتاری نخواهد شد. همانقدر کافی است که بگوییم در مورد این مفهوم خیلی بیشتر از چیزی که دیده می شود وجود دارد و به طور حتم یک نوش دارو نیست و ساخته نشده است تا فقط باشد. با این حال امروزه هوش هیجانی به نحوی مد زود گذر مدیریت و رهبری شده است. چگونه این اتفاق افتاد؟

خوب، اینجا آمریکاست، جایی که افراد مشهور فرصت ها را به وجود می‌آورند و فرصت‌ها پول تولید می‌کنند. هزاران فرصت خود ساخته، از تبلیغاتی که حول و حوش هوش هیجانی، روانشناسی مثبت اندشی و دیگر مدهای زود گذر وجود دارند بهره برده و بوسیله فروش کتاب ها، سمینارها و دیگر آشغال ها، پول زیادی به جیب صاحبان خود واریز می‌کنند.

اخیرا با چند روانشناس برخورد کردم که به مشاوره دادن روی آورده بودند و یک کتاب و چند مقاله محبوب نوشته بودند که آنقدر مهملات در مورد هوش هیجانی از آنها تراوش می‌کرد که باعث شود زیگموند فروید (Zigmund Freud) از قبر خود بیرون پریده التماس کند که به او داروی ضد افسردگی پروزاک (Prozac) بدهند. آنها دکترای خود را از دانشگاه تخصصی روانشناسی کالیفرنیا (California School of Professional Psychology) گرفته بودند. هرگز اسم آن را نشنیده‌اید؟ پس مثل ما هستید.

طبق اخبار منتشر شده ایالات متحده، در سال ۲۰۱۳ هیچکدام از کالج های این دانشگاه در بین ۲۰۰ دانشگاه برتر آمریکای شمالی قرار نداشتند، و متوسط نمرات امتحانی آنها جزو پایین‌ترین نمرات کشود بود. با این حال این دانشگاه کاملا معتبر به حساب آمده و بیشتر از مجموع تمام دانشگاه های کالیفرنیا فارغ‌التحصیل بیرون می‌دهد. نصف روانشناسانی که در کشور فعالیت می‌کنند از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند.

امروزه کشور پر شده از مربی مدیران، مربیان زندگی، سخنرانان و مشاورانی که کتاب‌های پرفروش، وبلاگ‌ها، سمینار ها، برنامه های آموزشی و مدرک‌هایی از دانشگاه‌های اینچنینی دارند. همه اینها ما را به آخرین محبوب و به طرز شگفت انگیزی مخرب‌ترین دیوانگی رهنمون می‌کنند: مربیان خوشحالی. متاسفم که شایعات را نابود می‌کنم، اما نمی‎توان برای خوشحالی مربی‌گری کرد. واقعیت بر اساس علت و معلول کار می‌کند. هر عملی پیامدهایی به دنبال دارد و خوشحالی یک عمل نیست، یک پیامد و نتیجه است. یک علت نیست، یک معلول است.

اینطور به قضیه نگاه کنید. هر کدام از ما مخلوقاتی پیچیده هستیم با خصوصیات منحصر به فرد و یک عمر تجربه که رفتارها و تصمیمات ما را تحت تاثیر قرار می‌دهند. اینکه ما در هر لحظه چه احساسی داریم – خوشحال، ناراحت، متعجب، ترس – از نتایج آن است. آن ها نتیجه عواملی هستند که در طول زندگی بوجود آمده‌اند. شما نمی‌توانید به طور مستقیم آنها را دستکاری کنید و حتی اگر بتوانید نباید این کار را بکنید. بسیار مهم است که به چیزی که احساسات شما می‌گویند توجه کنید.

احساسات شما اطلاعات مهمی در مورد چیزی که در درون و اطراف شما اتفاق می‌افتد دارند. آنها مانند تابلو‌های راهنمای شما در سفر زندگی هستند. ناراحتی و ترس آنقدر که خوشحالی و لذت خوب هستند، بد نیستند. همه آنها اطلاعات مهمی در خود دارند. هر چند بعضی مواقع آنها آشکار نمی‌شوند، اما اگر بیشتر از افکار آگاهانه مهم نباشند کمتر هم نیستند.

گوش کردن به احساسات خودآگاهی نام دارد. واضح است که شما باید بعضی اوقات احساسات خود را کنترل کنید، اما اینکه مدام آنها را تغییر دهید یا وانمود کنید که آنها متفاوت از ماهیت واقعی خود هستند، ایده خوبی نیست.

ببینید، همه آدمها مشکلاتی دارند. همه با چالش های شخصی و موانع شغلی مواجه می‌شوند. همه با درد و تراژدی روبرو می‌شوند. اما جارو کردن مسائل واقعی به زیر فرش خطرناک مثبت اندیشی باعث می‌شود نتوانید شرایط را به طور دقیق ارزیابی کنید، تصمیمات هوشمندانه بگیرید و عمل مفید انجام دهید. شما را از مواجه شدن با مشکلات و سر و کله زدن با آنها باز می‌دارد. به عبارت ساده توهم است.

من در مورد وسواس‌های فرهنگی خودمان در رابطه با سخنرانان انگیزشی و داستانها و نقل قول‌های الهام بخش نیز می توانم همان چیز را بگویم. الهام از بیرون شما ناشی نمی‌شود. از درون شما می‌آید. از هیجانات و احساسات شما ناشی می‌شود. این چیزی است که شما را به حرکت وا می‌دارد. این چیزی است که به شما الهام می‌دهد.اگر کار شما به شما الهام نمی‌دهد، اگر مدام باید بوسیله گفته‌ها و نوشته‌های دیگران به جلو هل داده شوید احتمالا شغلی که باعث تحرک و انگیزه داشتن شما بشود را پیدا نکرده‌اید. به جستجو ادامه دهید. روزی آنرا پیدا خواهید کرد. اما این احساس نارضایتی را به زیر فرش زشت مثبت اندیشی جارو نکنید.

اگر می‌خواهید بهترین استفاده را از زندگی بکنید، این کاری است که باید انجام دهید: از چیزی که در درون و بیرون شما می‌گذرد آگاه باشید. با واقعیت روبرو شوید و با صداقت و شفافیت با آن دست و پنجه نرم کنید. تصمیم بگیرید و عمل کنید. پشتکار داشته باشید. اگر این کارها را بکنید احتمال اینکه فردا صبح خوشحال از خواب بیدار شوید بیشتر می‌شود.

سختی. اختلاف. استرس. رقابت. چیز های سختی هستند. شکی در آن نیست. اما جزئی از زندگی ما هستند. هیچ کس زندگی راحتی ندارد. اگر هم دارد به احتمال زیاد کارآفرین و مدیر تجاری موفقی نخواهد شد.

ببینید، همه ما آدم هایی از جنس گوشت و استخوان هستیم. همه می‌خندیم و گریه می‌کنیم. هیچ خوشحالی بدون ناراحتی وجود ندارد. هیچ لذتی بدون درد وجود ندارد. هیچ پیروزیی بدون شکست وجود ندارد. هیچ موفقیتی بدون شکست وجود ندارد. هیچ زندگی بدون مرگ وجود ندارد. سفیدی با سیاهی همراه است و خوبی با بدی. یک تعادل طبیعی بین همه چیزهای زنده وجود دارد.

به این فکر کنید که: بدون مشکلات هیچ راه حل خلاقانه‌ای بوجود نمی‌آمد. اینها در کنار هم اعتماد به نفس و شخصیت را می‌سازند. اینها افرادی قوی و متکی به خود می‌سازند که شهامت انجام ریسک های بزرگ، دست و پنجه نرم کردن با چالش های سخت و انجام کارهای بزرگ را دارند. اینها کارآفرینان واقعی می‌سازند.

منبع



http://www.entrepreneur.com/article/250343

2 نظرات

  1. سلام…
    مطالبتون بسیار مفید و سودمند هست و امیدوارم که کسانی دنبال محتوای مفید و تاثیر گذار هستند با این تارنما ارتباط پیدا کنند.

    در ابتدای کار بگم که مهم نیست حجم کاربران این تارنما چقدر هست… مهم اینه که چندنفر رو تحت تاثیر بزاره
    موفق باشید
    یاعلی

    1. خیلی ممنون. نظر شما بسیار انرژی بخش بود.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *