غلبه بر موانع

چیزهای بد برای همه اتفاق می‌افتد.

0

حادثه بد

در حال تماشای اخبار تلویزیون هستید. گزارشگر در حال گزارش تصادف وحشتناکی است که در اتوبان رخ داده است. راننده‌ بی احتیاطی که در حین رانندگی خوابیده بود از پشت به ماشینی می‌زند که یک مادر و سه فرزندش در آن در حال حرکت بودند. مادر از حادثه جان سالم به در برده اما هر سه فرزند او کشته شده‌اند.

بعد از تشریح این اتفاق تلخ، گزارشگر با گفتن این جملات گزارش خود را به پابان می‌برد: “سه کودک بلافاصله در تصادف جان باختند. اینگونه تصادفات فجیع چیزی است که هیچ پدر و مادری نباید آنرا تجربه کند.”

بدون شک شما نیز از اینگونه جملات که گزارشگران در انتهای گزارش می‌گویند بسیار شنیده‌اید. شاید بعد از شنیدن آنها چیزی مانند جمله زیر گفته باشید.

هیچکس نباید ………….. را تجربه کند. (جای خالی را به یک حادثه تلخ پر کنید)

اما حقیقت این است که اگر به اندازه کافی عمر کنید، به احتمال بسیار زیاد اتفاقات غم انگیز و پر استرسی را تجربه خواهید کرد: کسی که دوستش دارید از دنیا می‌رود. بیماری سختی می‌گیرید. کسی با شما بدرفتاری می‌کند و خیلی موارد دیگر.

“من انسان خوبی هستم، چرا این اتفاق برای من افتاد؟” این سوالی است که بسیاری از ما در مواقع بروز حوادث تلخ از خود می‌پرسیم.

واقعیت این است که اتفاقات بد برای همه رخ می‌دهند.

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که پر از فجایع و مصیبت‌ها است. کافی است وارد سایت خبری مورد علاقه خود شوید تا با لیستی از اتفاقات ناراحت کننده و اشک آور مواجه شوید. مشکلی که در این طرز تفکر که شما یا یکی از آشنایان مستحق مواجه شدن با یک رویداد تلخ نیستند و این غیر عادلانه است، وجود دارد این است که رنج و عذاب آن واقعه را بیشتر می‌کند.

وقتی شرایط سخت می‌شود، ما دو انتخاب داریم: چیزی که هست را بپذیریم یا رنج بکشیم.

ابهامات زیادی در مورد “چیزی که هست را بپذیریم” وجود دارد.

بسیاری از آدم‌های مهربان و با ملاحظه آنرا با “بی تفاوت بودن” اشتباه می‌گیرند. آنها ادعا می کنند که : “این وحشتناک است. نمی‌خواهم چیزی که هست را بپذیرم، کنار بکشم و کاری نکنم.”

من هم موافقم. منظور من از پذیرفتن چیزی که هست این نیست که دست روی دست بگذارید و کاری نکنید. در حقیقت زمانی که انسان شاهد بی عدالتی است یا کسی را می‌بیند که نیاز به کمک دارد من طرفدار پر و پا قرص عمل کردن هستم.

وقتی با شرایطی مواجه می‌شوید که شما را به عمل کردن وا می‌دارد از خودتان بپرسید: “آیا کاری می‌توانم انجام دهم تا شرایط را بهتر کنم؟” “آیا می‌توانم کار داوطلبانه‌ای انجام دهم، پولی پرداخت کنم یا به نحو دیگری کمک کنم؟” به عبارت دیگر کاری هست که با انجام دادن آن سهم خودتان را انجام دهید؟

همانطور که می‌بینید منظور من از پذیرفتن چیزی که هست به هیچ وجه ارتباطی به بی تفاوت بودن ندارد.

مشکل اینجا است که بسیاری از کسانی که می‌خواهند تغییری در دنیا بوجود آورند، خودشان رنج می‌کشند. چون نمی‌توانند بعد از انجام دادن سهم خود ذهنشان را آرام کنند. پذیرفتن چیزی که هست به این معنی است که ارزشها و اعمال خود را همتراز کنید. و زمانی که دست به عمل زدید به نتیجه اهمیت ندهید.

زمانی که به نگرانی ادامه می‌دهید و انتظار نتیجه خاصی را دارید، در عمل چیزی که هست را نپذیرفته‌اید. در نتیجه متحمل رنج و عذاب می‌شوید. افکارتان به شما استرس می‌دهند، شما را مضطرب می‌کنند و حتی ممکن است از لحاظ فیزیکی شما را بیمار کنند.

پس چگونه چیزی که هست را می‌پذیرید و طوری عمل می‌کنید که با اعتقادات شما همتراز باشد.

بیایید افراد حرفه‌ای را مثال بزنیم که هر روزه با شرایط پر استرسی مواجه هستند. پزشکان، پرستاران، آتش نشانان، مجریان قانون و فعالان اجتماعی به طور مرتب با شرایط دلخراشی روبرو می‌شوند. این افراد حرفه‌ای در مقابل صدمات مقاوم هستند و در نتیجه بازدهی بالایی دارند.

اما افراد حرفه‌ای که قادرند طولانی مدت در کار خود بمانند، یک مهارت قوی به دست آورده‌اند. سر کار حاظر می‌شوند. کارشان را انجام می‌دهند و به کسانی که نیاز به مراقبت دارند کمک می‌کنند.

زمانی که کار روزانه خود را تمام کردند، یک چرخش ذهنی انجام می‌دهند و دیگر به کارشان فکر نمی‌کنند. این رویکرد که “چیزی که جلوی چشم نیست، در ذهن نیز نیست (به نوعی معادل ضرب‌المثل از دل برود هر آنکه از دیده برفت)” همان چیزی است که به آنها اجازه می‌دهد شغل خود را نگه دارند و در عین حال که آرامش خود را حفظ می‌کنند به دیگران نیز کمک کنند.

سوسک ها را دوست داشته باشید.

داستانی در مورد یک راهب وجود دارد که به خاطر عقایدش زندانی شده بود. او مرد آرام و صلح طلبی بود و هرگز به کسی آسیب نرسانده بود. با این حال او را به همراه کسی که جنایت‌های وحشتناکی انجام داده بود به زندان انداخته بودند. بعد از سالها حبس بالاخره آزاد شد.

وقتی در مورد تجربه زندان از او سوال کردند، به جای اینکه از حبس ناعادلانه خود عصبانی و خشمگین باشد، گفت: “تنها بودن به مدت طولانی باعث عمیق‌تر شدن تمرینات مراقبه (مدیتیشن) من شد. یاد گرفتم زیبایی را که در هر چیزی وجود دارد درک کرده و ستایش کنم. از جمله سوسک‌هایی که هر روز در سلول به ملاقات من می‌آمدند.”

بنابراین دفعه بعد که شما یا یکی از دوستان و آشنایان با شرایط سختی روبرو شدید، از این تفکر غالب که “چیزهای بد نباید برای آدم‌های خوب اتفاق بیافتد” دوری کنید.

در عوض، چیزهای بدی (و یا خوبی) را که برای همه اتفاق می‌افتد بپذیرید. سهم خودتان را برای کم کردن رنج و عذاب انجام دهید و نتیجه هر چه بود بپذیرید. مهم نیست شرایطی که تجربه می‌کنیم چقدر سخت است، زندگی همیشه چیزهای زیبایی برای ستایش کردن، پذیرفتن و لذت بردن د ارد تا به ما نشان دهد.

منبع



https://www.psychologytoday.com/blog/meditation-modern-life/201706/bad-things-happen-everyone?collection=1103109

نظرات

نظرات بسته شده اند