شاید بزرگترین تضادی که یک کارآفرین باید از آن دوری کند این تصور باشد که شکست چیز خوبی است. این اندیشه وجود دارد که نه تنها شکست خوردن مشکلی ندارد بلکه برای کسب و کار و شغل شما مفید هم هست. اینکه شما بدون شکست خوردن موفق نمی شوید.
بدن شک کتابها و وبلاگهای زیادی دیدهاید که به شما میگویند چگونه زود شکست بخورید، بیشتر شکست بخورید، بهتر شکست بخورید، از قبل شکست خورده باشید و هر جایگشتی از شکست را که تصور کنید به شما توصیه میکنند. حال سوال این است، آیا اینکه شکست خوب است حرف درستی است و یا فقط نوعی اعتیاد و تابو شکنی است؟
متاسفانه گزینه دوم درست است.
بگذارید همین ابتدا شفاف سازی کنیم: شکست چیز خوبی نیست. شکست هدف نیست. نتیجهای نیست که خواهانش باشیم. این تصور که شکست چیز مهمی نیست، باعث بوجود آمدن نسلی از کارآفرینان و کارکنان میشود که نگرش نادرستی نسبت به شکست دارند و حتی در بدترین حالت آنرا چیز خوبی میدانند.
به نظر من مشکل این است که تمام آن کتابها و وبلاگ ها همه مردم را در مورد اینکه به چیزی شکست گفته میشود و به چه چیزی گفته نمیشود، گمراه کردهاند. اجازه دهید برایتان توضیح دهم.
شکست یعنی نداشتن کارآیی. شکست نقطه مقابل موفقیت است. شکست یعنی نرسیدن به اهداف و عمل نکردن به تعهدها. شکست یعنی اینکه بخواهید کاری را انجام دهید اما انجام ندهید. شکست یعنی برای انجام یک کار خاص در جایی استخدام شوید اما با تمام توان خود آن کار را انجام ندهید.
واضح است که چیز خوبی نیست.
حال بیایید ببینیم به چه چیزهایی شکست گفته نمیشود. فرایند یادگیری بوسیله آزمون و خطا شکست محسوب نمیشود. زمانی که کودک در حال یادگیری راه رفتن است، وقتی اولین قدم را برمیدارد، زمین خورده و شروع به گریه میکند، این شکست نیست. اگر کودک دیگر هرگز برای یادگیری راه رفتن تلاش نکند، آنوقت شکست محسوب میشود. اما یادگرفتن از اشتباهات شکست نیست. بلکه روشی برای یادگیری است.
به همین ترتیب، زمانی که یک بازیگر پوکر چند دست میبازد، شکست محسوب نمیشود. حتی بهترین پوکر بازهای دنیا که همهیشه بهترین حرکت را انجام میدهند، همه دستها را نمیبرند. چون در این بازی شانس نقش مهمی دارد. اما اگر شما به طور مداوم بهترین تصمیمها را بگیرید، در طولانی مدت موفق خواهید شد.
استارتآپ ها نیز به همین شکل هستند. به همین دلیل است که مدل سرمایه گذاری به خوبی کار میکند. سرمایه گذار در چندین و چند شرکت سرمایه گذاری میکند اما فقط لازم است در چند جا سرمایهگذاری او جواب دهد تا به سود خوبی برسد.
به طور حتم احتمال دارد استارتآپ ها شکست بخورند و اکثرشان نیز میخورند. اما آخرین چیزی که سرمایهگذاران، کارکنان و مشتری میخواهد از زبان بنیانگذار شرکت بشنود این است که شکست گزینه قابل قبولی است. در عوض آنها انتظار دارند شما حتی کوهها را جابجا کنید و با تمام توان خود برای موفقیت تلاش کنید. اینها تفاوت زیادی دارند. مخصوصا اگر شما بخواهید سرمایه جذب کنید، نیرو استخدام کنید و مشتری داشته باشید.
زمانی که رهبران موفقی مانند جف بزوس (Jeff Bezos) مدیرعامل آمازون و ریچارد برنسون (Richard Branson) موسس ویرجین در مورد شکست صحبت میکنند، منظور واقعی آنها این است که کارآفرینان باید به ریسک کردن علاقه داشته باشند و گاه ریسکهای بزرگ بکنند. آنها باید برای تجربه کردن مشتاق باشند. این حرف نه تنها درست است بلکه برای هر کسی که میخواهد موفق شود صدق میکند.
اگر از این جنبه نگاه کنیم، معلوم است که شما باید قبول کنید احتمال شکست هم وجود دارد. اما به طور حتم منظور این نیست که از شکست خوردن خوشحال شده و شانههای خود را بالا بیاندازید و بگویید زندگی همین است. باید شکست را جدی بگیرید تا در آینده با آن مواجه نشوید. و شک نکنید که دوست ندارید با آن مواجه شوید.
در حین اینکه باید شهامت و سرسختی داشته باشید و به سرمایهگذاری خود وفادار بمانید، باید حواستان به اشتباهات باشد. باید بعد از وقوع اشتباهات آنها بررسی کرده و از آنها درس بگیرید. اگر اینکار را نکنید احتمال دارد دوباره آن اشتباه را تکرار کنید.
شکست همچنین میتواند دوای غرور یا اعتماد به نفس بیش از اندازه باشد. زمانی که استیو جابز از اپل اخراج شد، تحقیقر عمومی آن مانند آجری بود که به سرش خورد. او بعدها در مورد آن گفت: “داروی تلخی بود که بیمار به آن احتیاج داشت” تا رشد کند و در پیکسار موفق شود. البته موفقیتهای او در اپل و محصولات بینظرش نیاز به تعریف کردن ندارند.
مدیر عامل سابق اینتل اندی گروو (Andy Grove) متوجه شد که موفقیت هم میتواند عواقب بدی داشته باشد. یکی از دلایل آن این است که بعضی از مردم اجازه میدهند توهم موفقیت ذهن آنها را تسخیر کند. وقتی شما فکر کنید آدم خاصی هستید و امکان ندارد شکست بخورید، آنوقت است که احتمال دارد دسته چک خود را بردارید و چک هایی بنویسید که هیچوقت نقد نشوند. شکست انسان را متواضع میکند. از این لحاظ شکست خوب است.
نکته جالب این است که هیپکدام از اینها چیز جدیدی نیستند. وقتی در دوران جاهلیت مهندس جوانی بودم، به شدت خودم را قبول داشتم. وقتی رئیسم به من گفت برای پیشرفت در شرکت نیاز به بلوغ بیشتری دارم و برای به دست آوردن باید چند شکست را تجربه کنم، من عصبانی شدم. همین عصبانیت نشانه درست بودن حرف او بود.
حرف آخر اینکه: هر چیزی که در مورد شکست میخوانید را باور نکنید. توصیه میکنم در هر کاری که میکنید تمام توان خود را برای موفقیت به کار بگیرید. اگر شکست خوردید از آن درس بگیرید. به همین سادگی.
منبع
نظرات