چرا ما فکر میکنیم در هر کاری که شروع میکنیم باید از همان ابتدا خوب و حرفهای باشیم؟ و چرا هنگامی که یک چیز جدید به بهترین نحو انجام نمیشود احساس شکست میکنیم؟ به نظر میرسد که ما قدم مهم یادگیری را فراموش کردهایم.
اخیرا پسر بچه کوچکی را دیدم که به پدر خود دریبل کردن در بسکتبال را یاد میداد. پسر بچه حدود ۸ سال داشت و کاملا واضح بود که پدرش تا کنون حتی توپ بسکتبال را لمس هم نکرده است چه برسد به اینکه بازی کند. مرد بازوی خود را در حالت ۹۰ درجه نگه داشت و با کف دست به توپ ضربه زد. توپ چرخید و به داخل بوتهها رفت.
پسر گفت: “اینطوری انجام بده”. “توپ را نزدیک زمین نگه دار.” سپس توپ را به پدرش داد. “سعی کن آرنجت رو بیشتر خم کنی. آهان. بهتر شد.”
بعد از چند ثانیه توپ دوباره به داخل بوتهها رفت. پسر توپ را بیرون آورد و دوباره شروع به یاد دادن کرد. “اگر زانوهات را بیشتر خم کنی بهتر میشه. بزار نشونت بدم.”
همینطور ادامه داشت. از آن لحضههای احساسی و لطیف پدر و پسری بود. باید این پدر را تحسین کرد. او و پسرش در حیاط آپارتمان ، که یک محیط عمومی است، بودند و از اینکه پسر کوچکش به او تکنیکهای بسیار ساده بسکتبال یاد میداد، هیچ گونه احساس شرم و خجالت زدگی نمیکرد. چقدر متواضع و فروتن بود. فقط در حال یادگیری بود.
خوب چه نتیجه اخلاقی میتوان از آن گرفت؟ نتیجه اخلاقی این است که زمانی که شما یک فرد بالغ هستید و در یک زمینه “تخصص” و “توانایی” دارید، از زیر و بم کار خود آگاهی دارید. و به راحتی تمایل نخواهید داشت چیز جدیدی یاد بگیرید:
آره، اما در مورد اون چیزی نمیدونم.
آره، اما من ۱۵ سال در این زمینه کار کردم. اگه سراغ این کار برم، باید همه چیز رو از اول شروع کنم.
آره، اما اینطوری من باید دوباره برگردم سر کلاس مدرسه و همه چیز رو از اول یاد بگیرم.
آره، اما در این زمینه تخصص دارم و توی اون کار یه مبتدی به حساب میآم.
البته که ما میخواهیم وقتی به دنبال چیزی میرویم در آن حرفهای باشیم، اما رسیدن به آن نقطه مستلزم تمایل و انگیزه است. اگر لازم باشد باید از صفر شروع کرد و در ابتدا کارهای ساده انجام داد. باید رسیک احمق به نظر رسیدن و پرسیدن سوالات احمقانه و یادگرفتن از کسی که از ما کوچکتر است، مانند پسر ۸ ساله خودمان، را پذیرفت.
به دنبال چیز جدید رفتن، میخواهد کسب و کار خودتان باشد، تغییر شغل باشد یا حتی یاگیری دریبل کردن در بسکتبال باشد، شما را در موقعیت آسیب پذیر یادگیری چیز جدید قرار خواهد داد. این همان زمانی است که شخصیت مبتدی درونی خود را بپذیرید، بخشی از وجودتان که امیدوار است با تلاش کردن بهتر شود.
پذیرفتن این موضوع دل و جگر میخواهد، مخصوصا زمانی که احتمال بد نتیجه گرفتن شما زیاد است. نکته بسیار مهم این است که تلاش کردن قدم اول است و دوباره تلاش کردن قدم دوم.
خبر خوب این است که مبتدی بودن شما موقت است. در مورد چیزی که هیچ چیزی در مورد آن نمیدانید اندکی یاد میگیرید و بلافاصله کمی بیشتر از یک مبتدی هستید. سپس روی آن کار میکنید و شاید روزی حرفهای شدید. مهارت خود را تقویت میکنید و ممکن است روزی به درجه استادی برسید.
در نهایت، باز هم تمایل خواهید داشت چیز جدیدی یادبگیرید، چیزی که هیچ چیزی در مورد آن نمیدانید. پس دوباره شما در یک زمینه جدید مبتدی خواهید بود. از آن استقبال کنید. یا اگر تمایل کافی برای پذیرفتن آن ندارید حداقل با آن مخالفت و مبارزه نکنید.
چه کسی میداند شما ممکن است چه چیزی یاد بگیرید؟
منبع
نظرات