چند روز قبل وقتی در حال مشاوره دادن به یک کارآفرین بسیار باهوش بودم، این موضوع به ذهن من آمد که بیشتر بنیانگذاران کسب و کارهای کوچک نمیدانند برای برنده شدن چه کاری باید انجام داد. به همین دلیل است که آنها از امثال ریچارد برنسون (Richard Branson) و مارک کوبان (Mark Cubans) تقلید میکنند تا بفهمند که یک انسان موفق چگونه فکر میکند.
متاسفانه فکر کردن فقط شروع کار است. موفق شدن در طولانی مدت بیشتر به گوش کردن به ندای درون بستگی دارد تا منطقی بودن. بیشتر به ایجاد رابطه بستگی دارد تا شناخت خود. بیشتر به تجربه بستگی دارد تا اجرای یک ایده. و بیشتر به عمل کردن بستگی دارد تا رویا پردازی کردن.
تمام اینها از ذهنیت و طرز تفکری ناشی میشوند که نوع رفتار شما را تعیین میکند. ذهنیتی که منجر به انجام عمل کردن شود ذهنیت یک فرد برنده است. این ذهنیت یک فرد موفق است:
-
اگر من بهترین نیستم پس کس دیگری بهترین است.
همه میگویند باید کاری که انجام میدهید را دوست داشته باشید، اما اگر شما نیز جزو آن هزاران نفری باشید که یک چیز را به همان روش دیگران انجام میدهید ، نتیجه به دست آمده باب میل شما نخواهد بود. علاقه داشتن به کاری که انجام میدهید برای شروع خوب است. اما فقط برای شروع. برای اینکه در پایان یک برنده باشید، باید در کاری که انجام میدهید بهترین باشید.
-
موفقیت دو ماراتن است نه دو سرعت.
بعد از اینکه سالها به عنوان مدیر ارشد یک استارتآپ کار کردم و آنقدر زود از آن کنار گذاشته شدم که پاداش تلاشهایی که کرده بودم را به دست نیاوردم، اکنون با تکیه بر تجربه شخصی میتوانم به شما بگویم که اگر نتوانید برای مدت طولانی دوام بیاورید هیچگاه برنده نخواهید شد. موفقیت یک بازی است که یک عمر زمان میبرد.
-
من به دیگران گوش میدهم اما فقط به ندای درون خودم اعتماد میکنم.
موفقیت کاملا به تصمیم هایی که گرفته میشود بستگی دارد. شاید اطلاعات قدرت باشد، اما امروزه همه به اطلاعات یکسانی دسترسی دارند، در نتیجه زمین بازی برای همه یکسان است. اگر اطراف خودتان بهترین افراد را داشته باشید، مفید خواهد بود، اما زمانی که شما رئیس باشید مسئولیت با شما است. در نهایت به ندای درونی خودتان گوش دهید.
-
گفتن چیزی که مردم دوست دارند بشنوند هیچ ارزشی ندارد.
همه دوست دارند دنباله رو داشته باشند و از آنها حمایت شود. همه از رنجاندن دیگران هراس دارند و دوست ندارند به عنوان یک آدم منفی شناخته شوند. بنابراین همه یک مشت حرف بی ارزش، بی معنی، دلخوش کننده، الهام بخش و تخیلی تحویل آدم میدهند. تنها ارزش شما در این است که حقیقت را به مردم بگویید، مخصوصا زمانی که آنها دوست ندارند آن را بشنوند.
-
ایدهای که اجرا نشود وجود خارجی ندارد.
ایده ها فقط تعدادی افکار و اندیشه هستند. همه برای خود ایدههایی دارند. یک متن فقط ایدههایی روی کاغذ یا در یک وب سایت است. همه میتوانند آن را بنویسند. تنها تفاوت در این است که شما چه کاری انجام میدهید. چه چیزی را به اجرا در میآورید. چه چیزی ارائه میدهید. همه چیزهای دیگر شعاری بیش نیستند.
-
اگر همه در حال انجام دادن یک کار هستند، شما کار دیگری انجام دهید.
چرا همه کسانی که میخواهند موفق شوند، به سمت شبکههای اجتماعی، تولید محتوا یا هر نوع بازاریابی دیجیتالی دیگر میروند؟ همه در حال انجام آن هستند. با این حساب شما برنده نخواهید شد؛ فقط میتوانید از داخل سنگر به مبارزه ادامه دهید. اگر شما نیز از ابزارهای یکسانی استفاده میکنید و همان کارها را به همان روش انجام میدهید، شما هم در نهایت مثل بقیه خواهید شد. تمام.
-
با پیروی از دیگران شانس پیشقدم بودن را از دست میدهم.
یک قبیله، یک گله، یک دسته، یک گروه، یک سازمان، یک شرکت یا هر چیزی که اسمش را بگذارید، فقط یک پیشقدم وجود دارد. شما میتوانید آن شخص باشید یا نباشید. دنبالهرو بودن جرم نیست، اما اگر دنبالهرو باشید و فکر کنید که پیشقدم هستید، در اینصورت توهم زدهاید.
-
مشتریان به مفاهیم و محتوا اهمیت نمیدهند؛ برای آنها داشتن راهحل های خلاقانه برای حل مشکلاتشان اهمیت دارد.
کسب و کار و تجارت روی یک اصل اساسی استوار است: فروختن محصول و یا خدماتی که مشتری به آن نیاز دارد. محصولات و خدماتی موفق میشوند که نیازهای مشتریان را با حل بزرگترین و سخت ترین مشکلات آنها برآورده کنند. بنابراین: مشکل + راه حل عالی = موفقیت بزرگ. این معادله را به خاطر داشته باشید.
-
من هیچ وقت از دست آوردهای خودم راضی نیستم.
از بین تنها چند کتاب مربوط به تجارت که ارزش خواندن دارند، کتابی که با قاطعیت بهترین است، کتاب “چیزهایی که در دانشگاه کسب و کار هاروارد به شما تدریس نمیکنند (What They Don’t Teach You at Harvard Business School)” نوشته مارک مک کورمک (Mark McCormack) است. مارک میگوید یکی از کلیدیترین ویژگی های قهرمانان این است که “عمیقا از دست آوردهای خود ناراضی هستند.” در حقیقت موفقیت بدترین دشمن خودش است.
-
شکست دردناک است.
همه در مورد این صحبت میکنند که شکست بزرگ چگونه شکستی است. تنها دلیل این صحبت ها این است که شکست دردناک است. اگر به اندازه کافی درد را حس کنید، به اشتباه واقعی خودتان پی خواهید برد، از آن درس گرفته و دیگر هرگز آن اشتباه را مرتکب نخواهید شد. قویتر و عاقلتر خواهید شد. اما اگر شکست دردناک نباشد هیچکدام از اینها رخ نخواهند داد. از شکست نترسید، اما اشتباه هم نکنید. هدف برنده شدن است.
ببینید، من میتوانم ۱۵ یا ۲۰ نکته دیگر نیز برای شما بگویم، اما مهمترین نکته این است: ذهنیت فقط زمانی اهمیت پیدا میکند که منجر به عمل کردن شود. موفقیت یک عمل است نه یک ذهنیت.
منبع
نظرات