مشکلی که من در بسیاری از کارآفرینان مشتاق میبینم این است که خودشان را مجبور میکنند تا کاری را انجام دهند که برای آن ساخته نشدهاند. چرا اینکار را میکنند؟ چون آنها توسط تبلیغات فریب خوردهاند تا کاری را انجام دهند که فکر میکنند درست است. در نتیجه از دیگران تقلید کرده و چشم بسته داخل پرتگاه میافتند. مثل یک هواپیمای دیجیتال بدون سرنشین خوب.
به همین دلیل است که بسیاری از شما احساس سردرگمی و بی انگیزگی میکنید. به همین دلیل است که بسیاری از شما به طور مداوم در جستجوی یافتن جواب هستید، تشنه راهنمایی هستید و به دنبال پیدا کردن کتابها و وبلاگهایی هستید که به شما انگیزه بدهد تا بتوانید خودتان را تکان داده و به کارتان ادامه دهید. به عبارت ساده، مسیر کاری شما اشتباه است.
میخواهم داستانی برای شما تعریف کنم که فکر میکنم در پیدا کردن مسیر کاری درست به شما کمک خواهد کرد.
وقتی با استارتآپ های مرتبط با تکنولوژیهای پیشرفته آشنا شدم، بلافاصله فهمیدم که این همان چیزی است که من میخواهم. مثل این بود که برای میلیونها سال در یک جنگل گم شده بودم و بالاخره مسیر خود را به سمت روشنایی پیدا کرده بودم. ناگهان مسیری که پیش روی من قرار داشت بسیار واضح بود. من میدانستم که چه کار باید بکنم و آن را به درستی انجام دادم. دوباره به دانشگاه برگشتم و یک مدرک پیشرفته در رشته مهندسی گرفتم.
حتی بعد از آن، سالها طول کشید – در حقیقت بیش از یک دهه – تا در استارتآپ های مربوط به تکنولوژیهای پیشرفته به موفقیتی دست پیدا کنم. در حالی که من یک دهه بعدی را به عنوان مدیر ارشد در شرکتهای موفق ،کوچک و بزرگ، گذراندم، تنها دوره کاری من به عنوان مدیر عامل یک استارآپ در زمان ترکیدن حباب اینترنت (dot-com bubble) به ورشکستگی ختم شد.
اما اتفاقی بود که افتاد. من بابت آن تاسف نمیخورم و دلیل آن را به شما خواهم گفت. من با خودم صادق بودم. و زمانی که این فرصت را داشتم تا چندین استارتآپ را راهاندازی کنم، هرگز این کار را نکردم. چرا؟ چون هیچ کدام از آن کارها برای من مناسب نبودند و اگر وارد آنها میشدم به بدترین شکل شکست میخوردم.
به جای اینکه وارد کاری شوم که هرگز دوست نداشتم انجام دهم، برای رسیدن به موفقیت در شرکتهایی کار کردم که مدیران آنها برای کاری که انجام میدادند مناسب بودند. صادقانه بگویم، من تحت تاثیر تبلیغاتی قرار نمیگیرم که میگویند باید موسس یا مدیر عامل جایی بود. معاون مدیر بودن هم به نوبه خود چیز بسیار خوبی است. و درآمد آن هم باور نکردنی است.
من کارم را دوست داشتم و برای سالها به خوبی از عهده آن بر آمدم و الان یک شرکت مشاوره بوتیک را اداره میکنم و در عین حال مطلب نیز مینویسم. زندگی خوبی داشتم و مسیر خوبی را طی کردم. فقط به این دلیل که با خودم صادق بودم و چیزی که دیگران میگفتند را انجام ندادم. به جای آن کاری را انجام دادم که برای من مناسب بود. تحصیلات مناسبی داشتم، کار کردم، تجربه زیادی به دست آوردم و فهمیدم که در صنعت تکنولوژی اوضاع از چه قرار است و بقیه اتفاقاتی هم که رخ داد همانطور که دیگران میگویند بخشی از تاریخ است.
حال بیایید در مورد شما صحبت کنیم. من از مردم میشنوم که همه روزه تلاش میکنند تا کارآفرین شوند. رک بگویم، بسیاری از آنها نمیدانند چه کار میکنند. سالها زمان هدر میدهند و دور خود میچرخند و در نهایت بدون هیچ دستاوردی به همان نقطه شروع میرسند. دلیل آن این است که آنها کتابها، مقالات و یا مطالبی را در وبلاگها میخوانند که توسط فرصت طلبهای طماع و دغل کارانی نوشته است که خودشان نیز از چیزی سر در نمیآورند.
باور آن سخت است، اما این دقیقا کاری است که همین حالا میلیونها نفر انجام میدهند. در طول این سالها تلاش کردهام تا به تعداد انگشت شماری کمک کنم – آنهایی که فکر میکردم واقعا شانس موفقیت دارند – و میدانید چه شد؟ آنهایی موفق شدند که لیاقت داشتند. آنهایی که برای آن کار ساخته شده بودند. آنهایی که به کارشان علاقه داشتند. آنهایی که متعهد شدند تا به چیزهای بزرگ دست پیدا کنند. و تعداد بسیار زیادی از مردم این ویژگیها را نداشتند. همه آنها از گردونه خارج شدند.
بیشتر آنها ایدههایی داشتند و فکر میکردند که داشتن ایده مهمترین چیز است. به نظر من ایده کم اهمیتترین چیز است. هر کسی ایدهای دارد. هر کسی. حتی کسانی که هیچ وقت به درد نخوردهاند نیز ایده هایی دارند. تک تک آنها.
میخواهید بدانید مهمترین چیز چیست؟ آنهایی که برای کارآفرینی ساخته شدهاند افرادی هستند که اهل عمل کردن هستند. آنها نیاز به انگیزه ندارند. نیاز به الهام گرفتن ندارند. زمانی که چیزی را پیدا کنند که دوست دارند انجام دهند، چیزی که در آن بهتر از همه هستند، غیر قابل مهار میشوند. بی وقفه کار میکنند و هرگز دست از کار نمیکشند. زندگی آنها کارشان است.
و میدانید چیست؟ من همه آن ویژگیها را داشتم. با این حال، من برای :ارآفرین بودن مناسب نبودم. برای کارآفرین بودن چیزهای خیلی بیشتری لازم است. اشتباه برداشت نکنید. بدون داشتن این خصوصیات نیز میتوانید با آن کنار بیایید. میتوانید کارآفرینی باشید که به تنهایی کار می کندو شاید بتوانید یک کسب و کار کوچک را اداره کنید. اما در کاری که انجام میدهید مانند بیل گیتس، استیو جابز و راکربرگ بهترین نخواهید شد.
شاید فقط من اینگونه هستم که دوست دارم در کاری که انجام میدهم بهترین باشم. برای من همیشه مثل آزمایش تورنسل بود (آزمایشی که اسیدی و یا باز بودن یک ماده را مشخص میکند) و برای من مهمترین چیز بود. و چون نمیتوانستم در کارآفرینی بهترین باشم، ترجیح دادم که کارآفرین نباشم. و مسیر که انتخاب کردم مسیر درستی از آب در آمد. اینگونه بود که من موفق شدم.
اگر فکر میکنید که در چیزی میتوانید بهترین باشید، این همان کاری است که باید انجام دهید. این همان چیزی است که باعث موفقیت شما خواهد شد. وقتی آن را پیدا کردید، عجله کنید.
منبع
نظرات