راه اندازی کسب و کار موشک هوا کردن نیست. اگر اینگونه بود ما الان در دنیایی مملو از شرکت های بزرگ و موفق زندگی نمیکردیم. اما به راحتی آب خوردن هم نیست، که اگر اینگونه بود همه ما در پول غلط میزدیم و لحظاتی از زندگی را سپری میکردیم که هیچ وقت نداشتهایم. اگر کار شما بسیار آسان است، راه سختی برای موفقیت در پیش دارید.
همه آن بیست و چند ثروتمند دنیا که درباره آنها شنیدهایم چه؟ انجمن های گفتگو و کارشناسانی که مقالههای جذابی در مورد ۵ رفتار، ۷ ترفند و ۱۰ نقل قول که ادعا میکنند شما را به سرزمین موفقیت هدایت خواهند کرد چه؟ بگذارید رازی را با شما در میان بگذارم: همه آنها این رفتارها و ترفندها را در خود دارند. شوخی نمیکنم.
اینکه الون ماسک ۱۰۰ ساعت در هفته کار میکند و ۲ شرکت بزرگ را اداره میکند و روی تخت دارز کشیده و با مک بوک خود کار میکند، بخش شیرین موفقیت در کارآفرینی است. هر چه بیشتر تلاش کنید احتمال موفقیت شما بیشتر است.
معادلهای که در موفقیت کسب و کار وجود دارد چیزی شبیه این است: هر چه راهاندازی کسب و کار راحت تر باشد، موفقیت آن سخت تر است و بالعکس. متغیر های مختلفی در این معادله وجود دارند. از جمله آموزش، تجربه، لیاقت، ارتباطات، علاقه، پشتکار و هوش. تعداد آنها خیلی زیاد است اما همه آنها در موقعیت رقابتی شما در بازار مشارکت دارند.
من یک مثال ساده دارم که توضییح می دهد چگونه به بهترین نحو تمام آن فاکتورها را اولویت بندی کرده و کارآفرین موفقی باشیم. آمادهاید؟ بفرمایید: تعمیر موتور کوچک. از دست من عصبانی نشوید – به شما قول میدهم ارزش خواندن را دارد و در انتها نتیجه خوبی خواهید گرفت. قول میدهم.
درست است که من در سیلیکن ولی (Silicon Valley) کار میکنم، اما در اوقات فراغت کار چوب بری انجام میدهم. جدی میگویم. من در ناحیه کوهستانی زندگی میکنم و در آنجا درختها را قطع کرده و آنها را به شکل دایرهای میبرم. سپس از یک خرد کننده با سوخت گاز استفاده میکنم تا آنها را خرد کرده و به هیزم تبدیل کنم. سرگرمی جالبی است. تعطیلات هفته گذشته سعی کردم خرد کننده را روشن کنم واما موتور لعنتی روشن نشد.
هر چیز سادهای را امتحان کردم اما هیچ کدام جواب نداد. در اینترنت جستجو کردم و هزاران اطلاعات و نکتههای عیبیابی را پیدا کردم، اما هیچ کدام به درد نخوردند. واقعا معرکه است که شما کلی زمان داشته باشید و هیچ کاری برای انجام دادن نداشته باشید، اما مشکل این نیست.
بعد با پدر همسرم صحبت کردم که چندین دهه تجربه در زمینه کار با این جور چیزها دارد. به کمک او متوجه شدم که کاربراتور کثیف شده است. حداقل الان میدانستم که چه کاری باید انجام دهم.کار سادهای نیست بود اما موشک هوا کردن هم نیست. مطمئن بودم که یک راه حلی برای به کار انداختن آن پیدا خواهم کرد.
حالا تصور کنید که بعد از یک بار تعمیر یک موتور من تصمیم بگیرم که با تعمیر موتورهای کوچک پول درآورم. مشکل اینجاست که تعداد بسیار زیادی مکانیک و فروشگاه وجود دارند که اینکار را بهتر از من انجام میدهند و بسیاری از افراد نیز مانند من سعی میکنند خودشان کار تعمیر را انجام دهند.
به عبارت دیگر رقابت شدید خواهد بود. بسیار شدید. حتی اگر به مرور زمان در این کار بهتر شوم، باز سوال اینجاست که تفاوت من با بقیه در چیست؟ جواب این سوال هر چیزی که باشد، باز هم من باید با همه رقیبان مبارزه کنم .سهم من از بازار کم و سود من نیز پایین خواهد بود. افزایش درآمد نیز چالش بزرگی خواهد بود.
بنابراین از شما میپرسم که آیا کار درستی است و از نظر حرفهای عاقلانه است؟ به هیچ وجه. با این حال این دقیقا همان کاری است که بسیاری از شما با راه اندازی کسب و کار های آسان اینترنتی، یک بلاگ، بازاریابی مستقیم و چند اشتراک شبکه هاب اجتماعی در حال انجام آن هستید.
گزینه دیگری نیز وجود دارد. اگر من علاقه واقعی به این قبیل کارها داشته باشم چه؟ آنگاه ممکن است به دنبال گرفتن یک مدرک – حتی یک مدرک پیشرفته – در رشته فیزیک یا مهندسی مکانیک بروم. بعد در یک شرکت سازنده موتور کار خواهم کرد. با فوت و فن ها آشنا خواهم شد، ارتباطات خوبی پیدا خواهم کرد و بسیاری از مشتریان من را خواهند شناخت.
میدانید چه خواهد شد؟ شرط میبندم که یک روز مشکل یک مشتری بزرگ را که دیگران نتوانستهاند آن را برطرف کنند با یک روش نوآورانه حل خواهم کرد و شرکت خود را راهاندازی خواهم کرد. با یک محصول کوچک شروع خواهم کرد و آن را توسعه خواهم داد. و از آنجایی که به مرور باتجربه تر و داناتر می شوم، مطمئن هستم که موفق خواهم شد.
این مسیر بهتری است.
به شما قول داده بودم که نتیجه نهایی بزرگی در پیش خواهد بود. بفرمایید: پنج نکته برای اینکه یک کارآفرین موفق باشید:
-
مسئله آسان + راه حل آسان = رقابت شدید + عدم وجود تمایز = کسب و کار ناچیز. به عبارت دیگر استارتاپ آسان = موفقیت سخت. متاسفانه بیشتر کارآفرینانی که به تنهایی کار میکنند و کسب و کارهای کوچک در این معادله میگنجند.
-
محتوای آنلاین در همه جا پیدا میشود، اطلاعات بسیار زیادی وجود دارد و در حالی که همه به آنها دسترسی دارند، تفاوت رقابتی بین آنها وجود ندارد. این خوب نیست.
-
مربیان فقط در صورتی میتوانند به شما در پیدا کردن مسیر درست کمک کنند که خودشان در کاری که شما میخواهید انجام دهید تجربه واقعی داشته باشند.
-
داشتن تحصیلات مرتبط خوب است. چون میتوانید اصول پشت قضیه را درک کنید، اما با این وجود از نظر علمی باهوش بودن آنقدر نمیتواند شما را به جلو ببرد.
-
تجربه واقعی می تواند جای آموزش های عملی، ارتباط برقرار کردن با دیگران و فرصت های آموزشی را پر کند. در تجربه واقعی است که شما میتوانید ارتباطات خوبی برقرار کنید، مشتریان خوب پیدا کنید و راه حلهای نوآورانه ارائه دهید.
نتیچه نهایی: شروع یک کسب و کار که در آن خدماتی بر اساس اطلاعاتی که به راحتی در دسترس قرار دارند ممکن است آسان باشد، اما موفقیت سخت خواهد بود. واقعا سخت. تحصیلات، مربیگری و کسب تجربه شاید سخت باشد، اما موفقیت را راحت تر میکنند.
منبع:
نظرات