با اینکه چیزی وجود ندارد که در مورد همه کارآفرینان صدق کند، اما زمینه های مشترکی بین آنها وجود دارد. این اشتراکات لیست بلند بالایی از خصوصیات و ویژگی ها نیستند، بلکه در مورد رفتار و انگیزه آنها است. چیزی که آنها را منحصر به فرد میکند کارهایی است که آنها انجام میدهند، و البته با همان اهمیت، کارهایی است که انجام نمیدهند. به طور حتم یک کارآفرین واقعی بودن چیزی نیست که از پیش تعیین شده باشد، اما به راحتی آب خوردن نیز نمیباشد. به تجربه من، زمانی که به سوال های زیر به درستی پاسخ داده شود، کارآفرینان واقعی از بقیه جدا خواهند شد.
-
علاقه محرک اصلی آنها است.
علاقه منبع اصلی تمام رفتارهایی است که باعث موفقیت کارآفرینان میشود. علاقه آنها به کارشان در وجود آنها ریشه دارد. چیزی است که به آنها انگیزه و الهام می دهد. چیزی است که آنها را متفاوت میکند.
این همان چیزی است که باعث میشود کاری را پیدا کنید که عاشق آن هستید، چیزی است که باعث وسواس و جنون همراه با هیجان در شما می شود، بنابراین برای تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق ضروری میباشد. همان چیزی است که شما را تحریک میکند در ۷ روز هقته به طور ۲۴ ساعته کار کنید و شک نکنید که زندگی شما تا این لحظه به هدر رفته است. این همان چیزی است که زمانی که همه به شما می گویند دیوانه شدهاید باعث میشود به راه خود ادامه دهید. همان چیزی است که در تمام لحظات بیداری ذهن شما را مشغول می کند، به شما انگیزه می دهد و باعث میشود روی انجام آن تمرکز کنید.
استیو جابز یک عضو عجیب الخلقه و یک مدیر دیوانه بود که هیچ وقت نمی توانست به جزئیات شرکتها یا محصولاتی که تولید میکرد زیاد توجه کند. اگر او هر طور دیگری بود اپل الان اپل نبود. پیکسار الان پیکسار نبود. تقریبا تمام کارآفرینان بزرگ — بیل گیتس، لری الیسون (Larry Elison) بنیانگذار اوراکل، مارک زاکربرگ، مایکل دل (Michael Dell) و تعداد بسیاری از این افراد مشهور — به کار و حرفه خود علاقه فراوان داشتند.
اگر شما همیشه نیاز به انگیزه دادن و الهام دادن هستید به این معنی است که هنوز کاری را که عاشق انجام دادن آن هستید را پیدا نکردهاید. به جستجو ادامه دهید. آن را پیدا خواهید کرد.
-
به هیچ چیزی اجازه نمیدهند سر راه آنها قرار بگیرد.
کارآفرینان واقعی هیچ وقت به تعادل کار و زندگی فکر نمی کنند. آنها کمی از این کار و کمی از آن کار را انجام نمی دهند. کارها را نصفه و نیمه انجام نمیدهند. وقتی سراغ چیزی میروند که به نظرشان خوب و هیجان انگیز است، با تمام وجود آن را انجام می دهند. آنها فقط انگشتشان را در آب فرو نمیبرند، بلکه بدون توجه به صخرههای زیر آب، با سر داخل آب شیرجه میروند. بیشتر آنها معتاد کار کردن هستند چون کار برای آنها اولویت اول است. چیزی است که به خاطر آن زندگی می کنند. آنها مثل آدم های هرزهگرد و تفریح دوستی نیستند که عاشق آخر هفته هستند. آنها زنده هستند تا چیزی که دوست دارند را انجام دهند و آن کارشان است. در حالی که همه در مورد حجم کار خود شکایت میکنند، کارآفرینان موفق را معمولا باید به زور از کارشان دور کرد.
آنها صرفا به دلیل هیجان و لذت ریسک نمیکنند. بلکه اجازه نمیدهند هیچ چیز در مسیر چیزی که به آنها انگیزه می دهد قرار بگیرد. ریسک با توجه به شرایط به وجود میآید و اجتناب ناپدیر است. همانطور که مقابله با ترس اجتناب ناپذیر است. به نظر میرسد کارآفرینان واقعی هیچ ترسی ندارند، آما مطمئنا اینطور نیست. آنها نیز مانند من و شما احساس ترس میکنند — اما اجازه نمیدهند ترس، آنها را از انجام کاری که تصمیم به انجام آن داشتند، باز دارد. آنها تسلیم صداهایی که در ذهنشان است نمیشوند – صداهایی که با هر اشتباهی به آدم طعنه میزنند. انگیزه و علاقه آنها به اندازهای قوی است که به این ترس ها غلبه می کنند. یا شاید اصلا به آنها توجه نمیکنند.
-
آنها یک “ماموریت الهی” دارند.
وقتی دن آیکروید (Dan Aykroyd) در نقش الوود بلوز (Elwood Blues) با آن لحن خشک و بی روح گفت: “ما یک ماموریت الهی داریم”، متوجه شدید که هیچ چیزی نمیتواند مانع شکل گیری مجدد گروه برادران بلوز (Blues Brothers) شود. نه آن بومی های جنگلی با تفنگ های شات گان، نه آرتا فرانکلین (Aretha Franklin) در نقش همسر خمشگین مت گیتار مورفی (Matt Guitar Murphy)، یا کل نیروی پلیس شیکاگو.
کارآفرینان بزرگ نیز به نظر میرسد یک ماموریت الهی دارند. زمانی که در مورد ایده و هدف خود صحبت میکنند، شما حاضرید قسم بخورید که آنها توسط شیطانی تسخیر شدهاند که به جای ترویج هرج و مرج و شرارت، نوآوری و ساختن را القا میکنند. به طور حتم جنبه هایی از کوته فکری در تعصب به چیزی که ذهن آن ها را تسخیر کرده است وجود دارد. و معمولا با یک باور غیر طبیعی مبنی بر خاص بودن آنها تغذیه میشود، جنبه ای که می تواند به یک رسالت خود ساخته تبدیل شود. در کتاب “سازماندهی نبوغ: رازهای همکاری خلاق (Organizing Genuis: The Secrets of Creative Collaboration)” 5 درس از ۱۵ درس وارن بنیس (Warren Bennis) که او آنها را “گروه های عالی” مینامد، این است که “خودشان را تو سری خور های برنده می بینند”، “همیشه یک دشمن دارند”، “چشم بند دارند”، همیشه یک “رهبر قوی” دارند و “فکر می کنند یک ماموریت الهی دارند”. یکی از گروه هایی که در کتاب معرفی میشود اولین تیم طراحی مکینتاش در شرکت اپل است، که استیو جابز با افتخار گفت که هدف آنها این بود که “دنیا را تحت تاثیر قرار دهند”. و این کار را انجام دادند.
-
آنها از کسی تقلید نمیکنند.
زمانی که به طور روزانه با یک کارآفرین موفق کار کنید، از زحمتی که برای تحت تاثیر قرار دادن آنها باید بکشید تعجب خواهید کرد. ظاهرا آنها با آهنگی رژه میروند که فقط خود آنها میشنوند — از کس دیگری پیروی نمیکنند.
برای آنها چیزی به اسم خرد متعارف وجود ندارد. آنها تحمل وضع کنونی را ندارند. اگر به آنها بگویید کارها چگونه انجام می شود، انجام شده، یا باید انجام شوند، احتمالا یک نگاه تهدید آمیز دریافت خواهید کرد یا در نهایت عامل شکست معرفی خواهید شد.
آنها هیچ علاقهای به چیزی که دیگران میگویند یا انجام میدهند ندارند. کلمه محبوب و عامه پسند برای آنها معنی ندارد. آنها نسبت به سنت ها و هنجارهای اجتماعی بی تفاوت هستند. آنها برند شخصی ندارند و تلاش نمیکنند چیزی باشند که نیستند. با خودشان صادق بوده و با چیزی که هستند راحت هستند. سروکار داشتن با آنها نسبتا ساده و سر راست است: همان چیزی هستند که میبینید.
مشخصه بارز آنها علاقه و اشتیاق آنها، شرکت آنها و محصولات آنها هستند. وقتی نوبت به چیزی برسد که به کار آنها ربط داشته باشد، آنها راه و روش خاص خود را برای انجام کارها دارند.
معمولا نخبه های تجارت هستند، به سرعت درک می کنند و ساخته شدهاند برای عیب یابی و حل مشکلات. به طور مشخص اصلا صبور نیستند، حرف خود را نمیخورند و معمولا سر به سر آدم های احمق نمی گذارند. آنها افرادی شایسته و مطمئن هستند. آنها تصمیم گیرنده هستند نه اجماع کننده. به حرف دیگران گوش میدهند اما در نهایت به غریزه و نیروی درونی خودشان اعتماد میکنند.
کارآفرینان واقعی مسیر منحصر به فرد خودشان را باز می کنند. آنها سرنوشت را خودشان میسازند و دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم را شکل میدهند.
کارآفرینی کاری به باورها و حتی خصوصیات ندارد بلکه کاملا به رفتار بستگی دارد. کارآفرینی یعنی راهاندازی یک کسب و کار و پذیرفتن ریسک شکست خوردن، برای پول درآوردن. یعنی سازماندهی و مدیریت یک شرکت با محصولات، مشتریان و کارکنان واقعی. و تا زمانی که این کار را انجام ندادهاید بهتر است دست از این عنوان بکشید و به سر کار خود برگردید.
اگر این چهار رفتار در شما وجود ندارد، وحشت نکنید. به این معنی نیست که شما نمیتوانید کارآفرین شوید و یک خشکشویی یا یک رستوران باز کنید. به این معنی نیست که نمی توانید روزی رییس خود باشید یا کسب و کار کوچک خود را داشته باشید. اما اگر می خواهید کارهای بزرگ انجام دهید، اگر می خواهید کارآفرین واقعی باشید که یک کسب و کار پر رونق را شروع کرده، اداره کرده، رشد داده و به موفقیت برسانید، مطمئنا کار سختی در پیش دارید.
منبع:
نظرات