“سوفیا آن پیراهن من است. در بیار!”
“دانیل از تختخواب من بیا پایین!”
“ایزابل، از دستشویی بیا بیرون!”
ساعت ۶:۴۵ صبح است و هر سه بچه من در حال دعوا کردن هستند.
من و همسرم النور همه چیز را امتحان کردیم. با آنها در مورد اهمیت یک رابطه خوب با خواهر و برادر صحبت کردیم، برای آنها روشن کردیم که ما چه انتظاری از آنها داریم و با یکدیگر قوانینی برای زندگی کردن مشخص کردیم. ما در تربیت آنها رابطهای محترمانه با آنها داشتیم و به آنها یاد دادیم که در زمان عصبانیت چگونه نفس عمیق بکشند و عصبانیت خود را کنترل کنند. ما با آنها توافق کردیم و بین خودشان نیز توافق به وجود آوردیم. به آنها پاداش دادیم، آنها را تنبیه کردیم، برای آنها دلیل و منطق آوردیم، به آنها التماس کردیم.
با این حال، بفرمایید، باز هم دعوا میکنند. این بار عصبانی شده بودم. هر چند تجربه ثابت کرده است که عصبانی شدن هیچ کمکی نمیکند.
شما زمانی که با یک مشکل دشوار روبرو میشوید و هر روشی که برای حل آن استفاده میکنید جواب نمیدهد، چه کار میکنید؟
در آموزش های سازمانی که ما در شرکت شرکای برگمن (Bergman Partners) انجام میدهیم، روزانه با موقعیت های مشابهی روبرو می شویم، چون اینها دقیقا همان موقعیت هایی هستند که مردم برای حل آنها به مربیان مراجعه میکنند: مشکلاتی که به نطر از عهده حل آنها بر نمیآیند و مانع از پیشرفت آنها میشود.
ممکن است شما بخواهید چیزی را در خودتان تغییر دهید – عادت کاری، مدیریت زمان، حتی سلامتی خودتان – اما هیچ انگیزه ای ندارید. کتاب میخوانید، به سخنرانی ها گوش میدهید یا با یک مشاور صحبت میکنید، اما ظاهرا هیچکدام کمکی نمیکند.
یا شاید میخواهید شخص دیگری را تغییر دهید – ممکن است یکی از کارمندان شما باشد که مسئولیت پذیر نیست. حتما در مورد مسئولیت پذیر بودن با او صحبت کردهاید و حتی چندین بار به دلیل اینکه انتظارات شما را برآورده نکرده است سر او داد زدهاید. با این کجود به نظر میآید که هیچکدام از کارهای شما تاثیر گذار نیستند.
یک استراتژی وجود دارد که تقریبا هیچ وقت جواب نمیدهد، اینکه راه حلی را امتحان کنید که تا کنون به کار نبردهاید.
و استراتژی که تقریبا همیشه جواب میدهد چیست؟ اینکه یک مشکل دیگر را حل کنید.
منظور من این نیست که از به دست آوردن نتیجه دلخواه منصرف شوید. بلکه حرف من این است که اگر برای حل مشکلی تمام راه حلهایی که به ذهنتان میرسد را امتحان کردهاید و جواب نگرفتهاید، دیگر نباید به دنبال یافتن راه حل بهتر باشید. بلکه باید مشکل را در جای دیگری جستجو کنید. در حقیقت شاید مشکل از جای دیگری باشد و شما در تشخیص مشکل اشتباه کردهاید.
اگر دعوا کردن بچه های من مشکل اصلی نبود، پس چه چیزی ممکن بود مشکل اصلی باشد؟ من به احتمالات مختلفی فکر کردم و یک مشکل سادهتر با راه حل آسانتر پیدا کردم.
بچه های من با خواهر برادرهای خود مشکل نداشتند، آنها مشکل صبحگاهی داشتند. آنها وقتی بیدار میشدند خسته بودند و میزان قند خون آنها پایین بود.
یعنی اینکه راه حل مشکل این نبود که به آنها یاد دهیم چگونه با یکدیگر با مهربانی صحبت کنند. در حقیقت این راه حل فقط مشکل را تشدید میکرد، چون بعد از اینکه ما با آنها صحبت میکردیم، احساس بدتری به آنها دست میداد و آنها نه تنها از دست یکدیگر عصبانی میشدند بلکه از دست ما نیز عصبانی میشدند.
پس راه حل واقعی چیست؟ راه حل این است که درست بعد از بیدار شدن و قبل از بیرون آمدن از رختخواب یک لیوان آب پرتغال به آنها بدهیم.
همین دو راه حل ۹۰ درصد دعواهای صبح گاهی را حل کرد.
دلیل این که یک مشاور – یا هر شخص دیگری که از بیرون به مشکل نگاه میکند – می تواند در حل مشکلات پیچیده کمک کند این نیست که او باهوشتر از شماست یا راه حلیهای او خلاقانهتر از راه حلهای شماست. دلیل این است که کسی که در داخل مشکل قرار دارد مانند کسی که در بیرون قرار دارد در مورد مشکل تحقیق نمیکند. بیرون یک سیستم قرار داشتن به ما کمک می کند که طوری سیستم را نگاه کنیم که شخصی که داخل آن قرار دارد نمی تواند آنگونه نگاه کند.
اگر در مشکلی گیر کردید که به نظر غیر قابل حل میآمد، این سوال ساده را از خودتان بپرسید: اگر مشکلی که من تلاش میکنم آن را حل کنم مشکل واقعی نباشد، چه چیز دیگری ممکن است باشد؟
اگر به میلیون ها روش مختلف سعی کردهاید که به خود انگیزه دهید اما باز هم نتوانستهاید به اهداف خود برسید، به این فکر کنید که مشکل شما نداشتن انگیزه نیست. این حقیقت ساده، که شما به سختی تلاش میکنید تا به خودتان انگیزه دهید خود گواه این است که شما به اندازه کافی انگیزه دارید. پس چرا عادت های کاری خود را تغییر نمیدهید یا تلاش نمیکنید به موقع سر قرار حاضر شوید یا تغذیه خود را سالمتر نمیکنید؟
شاید مشکل شما پیگیری بیش از حد باشد (یا به زبان عامیانه گیر سه پیچ دادن)، که در نقطه مقابل کمبود انگیزه قرار دارد. مشکل نداشتن انگیزه با فکر کردن حل میشود (خوتان را قانع کنید که یک چیز مهم است). پیگیری بیش از حد نیز با فکر نکردن حل میشود (کنکاش نکنید، فقط عمل کنید).
این مشکل جدید را شما میتوانید حل کنید. اگر مشکل یک عادت کاری است، ساعت خود را کوک کنید، یک ساعت زودتر بیدار شوید و مهمترین کاری که دارید را زودتر از همه کارها انجام دهید.مشکل مدیریت زمان دارید؟ زمانی که یک قرار ملاقات دارید ۱۰ دقیقه زودتر به سمت محل ملاقات حرکت کنید. و اگر در مورد سلامتی به چیزی که مد نظر دارید نمیرسید، سعی کنید در برنامه روزانه خود ورزش کردن را نیز بگنجانید.
در مورد کارکنانی که مسئولیت پذیر نیستند هیچ روشی کار نکرد؟ شاید مسئولیت پذیری مشکل اصلی نباشد. شاید مشکل او کم بودن توانایی یا شفاف نبودن انتظارات شما یا نداشتن سنجش هدفمند برای اندازه گیری نتیجه کار او باشد. اگر مشکل واقعی هر کدام از موارد گفته شده باشد، راه حل های جدیدی پیش روی شما قرار خواهد گرفت.
تعریف مجدد مشکل یک مزیت دیگر نیز دارد: این آزادی را به شما میدهد که از اول همه چیز را تجربه کنید. باید از اول شروع کنید و راه حلهای مختلف را امتحان کنید، تاثیر آنها را ارزیابی کنید، از شکستها درس بگیرید و دوباره تلاش کنید.
برای اینکه مشکل عدم مسئولیت پذیری کارکندان خود را حل کنید، سعی کنید انتظارات خود را با شفافیت تمام برای آنها توضیح دهید. اگر تاثیر گذار نبود، یک سری کلاسهای آموزشی برای او در نظر بگیرید تا تواناییهای او را بالا ببرید. اگر از خود او در پیدا کردن مشکل کمک بخواهید، او خودش را بیشتر درگیر کار خواهد کرد و همین ممکن است باعث حل مشکل شود.
در مورد بچه ها، از آنها پرسیدم آیا آنها فکر میکنند که با یکدیگر مشکل دارند یا فقط صبح ها با هم دعوا میکنند. آنها موافقت کردند که آب پرتغال نوشیدن را تست کنند و از اینکه در رختخواب به آنها آب پرتغال میدادیم بسیار خوشحال بودند.
آنها هنوز هم در زمان بیدار شدن بد خلق هستند. اما از اینجا می فهمم که مشکل در حال حل شدن است که: خلق و خوی آنها بلافاصله بعد از خوردن چند جرعه آب پرتغال عوض میشود.
به عبارت دیگر الان میدانم که در حال حل کردن مشکل درستی هستم چون راه حل اتخاذ شده جوب میدهد.
منبع
نظرات